آخرين روزهاي سال 93
روزهاي پاياني سال 93 با گرد و غباري كه پشت سر خودش راه انداخته رسيدن به خط پايانش رو پر از هيجان شروع قدمهاي سبز بهار كرده ... قدمهاي پاياني اين اسب سركش چنان پر سرعت كه افسارش از دستت در ميره و هر چقدر هم كه سعي ميكني بهش برسي باز اون از تو جلوتر ... و شكوه اين اتفاق رو از روي چهره معصوم فرشته اي مثل تو ميشه نقاشي كرد خدا رو شكر و هزاران بار شكر تو كنار مايي غنچه باغچه خانه من از وقتي اومدي گذر عمر رو بيشتر حس ميكنم تماشاي بزرگ شدن غنچه اي كه يه روز انقدر كوچك بود كه حتي مي ترسيدم نوازشش كنم كه مبادا گلبرگ هاي وجودش ترك برداره و حال كه با سپري شدن روزها و شبهاي اين گيتي گردون دونه دونه اين گلبرگها باز شد...
نویسنده :
سپیده ماماي سپنتا
13:54